جدول جو
جدول جو

معنی گوش تیزی - جستجوی لغت در جدول جو

گوش تیزی
حالت و چگونگی گوش تیز، تیزگوشی، رجوع به تیزگوشی شود
لغت نامه دهخدا
گوش تیزی
نیرومندی شنوایی قوت سامعه
تصویری از گوش تیزی
تصویر گوش تیزی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوش تیز
تصویر گوش تیز
آنکه قوۀ شنوایی قوی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش تابی
تصویر گوش تابی
گوش مالی، مالیدن گوش کسی، تنبیه و ادب کردن، گوش تابی
فرهنگ فارسی عمید
تیزگوش، رجوع به تیزگوش شود
لغت نامه دهخدا
نیوشه، (لغت فرس ص 443 ذیل نیوشه)، استراق سمع، استماع، (یادداشت مؤلف)،
- گوش یازی کردن، تیز کردن گوش برای شنیدن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
قسمی گل
لغت نامه دهخدا
(زَ)
لهجه ای از گوش خزک. (یادداشت مؤلف). گوش خزه. گوش خزک. گوشالنگ. رجوع به گوش خزک شود
لغت نامه دهخدا
عمل گوش تاب، گوش پیچی، گوش کسی را برای مجازات یا تأدیب پیچاندن، (فرهنگ نظام)، گوشمالی و سیاست، (ناظم الاطباء)، بر قیاس گوش تاب و با لفظ دادن و خوردن و کشیدن مستعمل، (آنندراج) :
سررشته گشته پنبۀ غفلت به کار من
از بس که گوش تابی استاد خورده ام،
ملا مفید بلخی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوش تیز
تصویر گوش تیز
آنکه قوه شنوایی اش قوی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش یازی
تصویر گوش یازی
استراق سمع نیوشه
فرهنگ لغت هوشیار
مانند گوش فیل، درختچه ای از تیره کاکتوسها که دارای ساقه گوشت دار و شاخه های برگی شکل و مسطح است و گلهایش سفید یا قرمزند. میوه این گیاه خوراکی است. محل رویش گیاه مذکور در مناطق گرم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش خیزک
تصویر گوش خیزک
گوش خزک، گوش خز
فرهنگ لغت هوشیار
گوش کسی را برای تنبیه و تادیب تابیدن گوشمالی گوش پیچی: سر رشته گشته پنبه غفلت بکار من از بس که گوشتابی استاد خورده ام. (مفید بلخی)
فرهنگ لغت هوشیار